شماره ٥٣٢: گر فکر زاد آخرت اى دوربين کنى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر فکر زاد آخرت اى دوربين کنى
در زير خاک عشرت روى زمين کنى
گر رزق خود ز بوى گل و ياسمين کنى
زنبوروار خانه پر از انگبين کنى
خون تا به چند در دلم اى نازنين کني؟
بسمل مرا به اره چين جبين کنى
پر زر شود چو غنچه ترا کيسه تهى
دست طمع حصارى اگر ز آستين کنى
انگشت هيچ کس نگذارد به حرف تو
با نقش راست صلح اگر چون نگين کنى
واصل شوى چو شمع به درياى نور صبح
گر در گداز جسم نفس آتشين کنى
ز آتش شود حصار تو زنبوروار موم
شيرين دهان خلق اگر از انگبين کنى
روشن بود هميشه سيه خانه دلت
صلح از چراغ اگر به چراغ آفرين کنى
از چارپاى جسم فرودآى چون مسيح
تا چار بالش از فلک چارمين کنى
در دوزخ افکنند ترا گر ز سوز عشق
در هر شرار سير بهشت برين کنى
چون آدم از بهشت برونت نمى کنند
گر اکتفا ز رزق به نان جوين کنى
گفتار را به خوبى کردار کن بدل
تا چند جهد در سخن دلنشين کني؟
تا کى به دست نفس دهى اختيار خويش؟
در دست ديو تا به کى انگشترين کني؟
چون مى توان به خنده ز من جان ستد، چرا
بسمل مرا به اره چين جبين کني؟
نان تو پخته است به هر جا که مى روى
صائب زبان خويش اگر گندمين کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید