شماره ٥٥٦: اى آه جگرسوز ز شست تو خدنگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى آه جگرسوز ز شست تو خدنگى
کوه الم از دامن صحراى تو سنگى
در دشت خطرناک تو هر خار سنانى
از بحر پرآشوب تو هر موج نهنگى
گردون سراسيمه و اين خاک گرانسنگ
در کوچه سوداى تو ديوانه و سنگى
در راه تمناى تو ارباب طلب را
عمر ابد و مرگ، شتابى و درنگى
صحرايى سوداى تو هر نافه بويى
سودايى صحراى تو هر لاله رنگى
برقى که ازو طور به زنهار درآيد
از نرگس مژگان تو رم خورده خدنگى
با شوخى چشم تو رم چشم غزالان
در ديده روشن گهران آهوى لنگى
موجى که بود سلسله جنبان تلاطم
با شوخى مژگان تو همچون رگ سنگى
ياقوت ز شرم لب رنگين سخن تو
چون چهره خجلت زده هر لحظه به رنگى
از حسن پر از شيوه آن کان ملاحت
قانع نتوان گشت به صلحى و به جنگى
از بار شکوه تو بود خامه صائب
چون سبزه نورسته نهان در ته سنگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید