شماره ٥٩٣: با دختر رز دگر نشستى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
با دختر رز دگر نشستى
پيمان خداى را شکستى
دنبال هواى نفس رفتى
سررشته عهد را گسستى
گر توبه ترا شکسته مى بود
کى توبه خويش مى شکستي؟
بى وزن و سبک چو باد گشتى
از شاخ به شاخ بس که جستى
کردند ترا به آستين دور
چون گرد به هر کجا نشستى
آتش به تو دست يافت آخر
هر چند که چون سپند جستى
موى تو سفيد گشت، بنماى
بارى که ازين شکوفه بستى
دامان تو روز حشر گيرد
خارى که به زير پا شکستى
بر شيشه آسمان زنى سنگ
از جام غرور بس که مستى
دور تو به سر رسيد صائب
وز جهل، هنوز لاى مستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید