شماره ٤: کشيدم رنج بسيارى دريغا

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کشيدم رنج بسيارى دريغا
به کام من نشد کارى دريغا
به عالم، در که ديدم باز کردم
نديدم روى دلدارى دريغا
شدم نوميد کاندر چشم اميد
نيامد خوب رخسارى دريغا
نديدم هيچ گلزارى به عالم
که در چشمم نزد خارى دريغا
مرا يارى است کز من ياد نارد
که دارد اين چنين ياري؟ دريغا
دل بيمار من بيند نپرسد
که چون شد حال بيماري؟ دريغا
شدم صدبار بر درگاه وصلش
ندادم بار يک بارى دريغا
ز اندوه فراقش بر دل من
رسد هر لحظه تيمارى دريغا
به سر شد روزگارم بى رخ تو
نماند از عمر بسيارى دريغا
نپرسد از عراقي، تا بميرد
جهان گويد که: مرد، آرى دريغا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید