شماره ١٤: از پرده برون آمد ساقي، قدحى در دست

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از پرده برون آمد ساقي، قدحى در دست
هم پرده ما بدريد، هم توبه ما بشکست
بنمود رخ زيبا، گشتيم همه شيدا
چون هيچ نماند از ما آمد بر ما بنشست
زلفش گرهى بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست
در دام سر زلفش مانديم همه حيران
وز جام مى لعلش گشتيم همه سرمست
از دست بشد چون دل در طره او زد چنگ
غرقه زند از حيرت در هرچه بيابد دست
چون سلسله زلفش بند دل حيران شد
آزاد شد از عالم وز هستى ما وارست
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اينک سرما پيوست
با يار خوشى بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پيوست دل کز دو جهان بگسست
از غمزه روى او گه مستم و گه هشيار
وز طره لعل او گه نيستم و گه هست
مى خواستم از اسرار اظهار کنم حرفى
ز اغيار نترسيدم گفتم سخن سر بست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید