شماره ٢٠: ناگه از ميکده فغان برخاست

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ناگه از ميکده فغان برخاست
ناله از جان عاشقان برخاست
شر و شورى فتاد در عالم
هاى و هويى ازين و آن برخاست
جامى از ميکده روان کردند
در پيش صد روان، روان برخاست
جرعه اى ريختند بر سر خاک
شور و غوغا ز جرعه دان برخاست
جرعه با خاک در حديث آمد
گفت و گويى از ميان برخاست
سخن جرعه عاشقى بشنيد
نعره زد و ز سر جهان برخاست
بخت من، چون شنيد آن نعره
سبک از خواب، سر گران برخاست
گشت بيدار چشم دل، چو مرا
عالم از پيش جسم و جان برخاست
خواستم تا ز خواب برخيزم
بنگرم کز چه اين فغان برخاست؟
بود بر پاى من، عراقي، بند
بند بر پاى چون توان برخاست؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید