شماره ٩٢: ز اشتياق تو، جانا، دلم به جان آمد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز اشتياق تو، جانا، دلم به جان آمد
بيا، که با غم تو بر نمى توان آمد
بيا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز
به جاى خرقه دل و ديده در ميان آمد
به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آيد
لب تو گفتا: اينک دلت به جان آمد
بديد تا نظر از دور ناردان لبت
بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
نيامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم
از آنگهى که مرا چشم در جهان آمد
ز روشنايى روى تو در شب تاريک
نمى توان به سر کوى تو نهان آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید