شماره ١٠٥: هر که در بند زلف يار بود

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که در بند زلف يار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
وانکه چيند گلى ز باغ رخش
در دلش بس که خار خار بود
وانکه ياد لبش کند روزى
تا قيامت در آن خمار بود
کارهايى که چشم يار کند
نه زيارى روزگار بود
فتنه هايى که زلفش انگيزد
همه خود نقش آن نگار بود
از فلک آنکه هر شبى شنوى
ناله بيدلان زار بود
نفس عاقشان او باشد
آن کزو چرخ را مدار بود
يک شبى با خيال او گفتم:
چند مسکين در انتظار بود؟
روى بنما، که جان نثار کنم
گفت: جان را چه اعتبار بود؟
تا تو در بند خويشتن مانى
کى تو را نزد دوست بار بود؟
نبود عاشق آنکه جويد کام
عشق را با غرض چه کار بود؟
عاشق آن است کو نخواهد هيچ
ور همه خود وصال يار بود
اى عراقي، تو اختيار مکن
کانکه به بود اختيار بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید