شماره ١١٨: اى باد صبا، به کوى آن يار

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى باد صبا، به کوى آن يار
گر بر گذرى ز بنده ياد آر
ور هيچ مجال گفت يابى
پيغام من شکسته بگزار
با يار بگوى کان شکسته
اين خسته جگر، غريب و غم خوار
چون از تو نديد چاره خويش
بيچاره بماند بى تو ناچار
خورشيد رخت نديد روزى
بى نور بماند در شب تار
نى اين شب تيره ديد روشن
نى خفته عدو، نه بخت بيدار
مى کرد شبى به روز کاخر
روزى بشود که به شود کار
کارش چو به جان رسيد مى گفت:
کاى کرده به تيغ هجرم افگار
اى کرده به کام دشمنانم
با يار چنين، چنين کند يار؟
آخر نظرى به حال من کن
بنگر که: چگونه بى توام زار؟
يک بارگيم مکن فراموش
ياد آر ز من شکسته، ياد آر
مآزار ز من، که هيچ هيچم
از هيچ، کسى نگيرد آزار
من نيک بدم، تو نيکويى کن
اى نيک، بدم، به نيک بردار
بگذار که بگذرم به کويت
يکدم ز سگان کويم انگار
بگذاشتم اين حديث، کز من
دارند سگان کوى تو عار
پندار که مشت خاک باشم
زير قدم سگ درت خوار
القصه به جانم از عراقى
مگذار، کزو نماند آثار
بالجمله تو باشى و تو گويى
او کم کند از ميانه گفتار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید