شماره ١٢٤: مرا از هر چه مى بينم رخ دلدار اولى تر

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا از هر چه مى بينم رخ دلدار اولى تر
نظر چون مى کنم بارى بدان رخسار اولى تر
تماشاى رخ خوبان خوش است، آري، ولى ما را
تماشاى رخ دلدار از آن بسيار اولى تر
بيا، اى چشم من، جان و جمال روى جانان بين
چو عاشق مى شوم باري، بدان رخسار اولى تر
ز رويش هرچه بگشايم نقاب روى او اولى
ز زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار اولى تر
کسى کاهل مناجات است او را کنج مسجد به
مرا، کاهل خراباتم، در خمار اولى تر
فريب غمزه ساقى چو بستاند مرا از من
لبش با جان من در کار و من بى کار اولى تر
چو زان مى درکشم جامي، جهان را جرعه اى بخشم
جهان از جرعه من مست و من هشيار اولى تر
به يک ساغر در آشامم همه درياى مستى را
چو ساغر مى کشم، باري، قلندروار اولى تر
خرد گفتا: به پيران سر چه گردى گرد ميخانه؟
ازين رندى و قلاشى شوى بيزار اولى تر
نهان از چشم خود ساقى مرا گفتا: فلان، مى خور
که عاشق در همه حالى چو من مى خوار اولى تر
عراقى را به خود بگذار و بى خود در خرابات آى
که اين جا يک خراباتى ز صد دين دار اولى تر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید