شماره ١٥٠: تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
اى مرگ، به سوى من کن آهنگ
بازم خر ازين غم فراوان
فرياد رسم ازين دل تنگ
تا چند آخر اميد يابيم؟
تا کى به اميد بوى يا رنگ؟
کى بود که ز خود خلاص يابم
فارغ گردم ز نام و از ننگ؟
افتادم در خلاب محنت
افتان خيزان، چو لاشه لنگ
گر بر در دوست راه جويم
يک گام شود هزار فرسنگ
ور جانب خود کنم نگاهى
در ديده من فتد دو صد سنگ
ور در ره راستى روم راست
چون در نگرم، روم چو خرچنگ
ور زانکه به سوى گل برم دست
آيد همه زخم خار در چنگ
دارم گله ها، ولى نه از دوست
از دشمن پر فسون و نيرنگ
با دوست مرا هميشه صلح است
با خود بود، ار بود مرا جنگ
اين جمله شکايت از عراقى است
کو بر تن خود نگشت سرهنگ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید