شماره ١٥٩: ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده ام

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده ام
در دست هجر يار گرفتار مانده ام
يارى دهيد، کز در او دور گشته ام
رحمى کنيد، کز غم او زار مانده ام
ياران من ز باديه آسان گذشته اند
من بى رفيق در ره دشوار مانده ام
در راه باز مانده ام، ار يار ديدمى
با او بگفتمى که: من از يار مانده ام
دستم بگير، کز غمت افتاده ام ز پاى
کارم کنون بساز، که از کار مانده ام
وقت است اگر به لطف دمى دست گيريم
کاندر چه فراق نگونسار مانده ام
ور در خور وصال نيم مرهمى فرست
از درد خويشتن، که دل افگار مانده ام
دردت چو مى دهد دل بيمار را شفا
من بر اميد درد تو بيمار مانده ام
بيمار پرسش از تو نيايد، به درد گو:
تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده ام
مانا که بر در تو عراقى عزيز نيست
کز صحبتش هميشه چنين خوار مانده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید