شماره ١٧٣: چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردى نگارم
بديدى گر فراقش چونم آخر
بپرسيدى دمى حال فگارم
نکرد آن دوست از من ياد روزى
به کام دشمنان شد روزگارم
چرا خواهد به کام دشمنانم
چو مى داند که او را دوست دارم؟
عزيزى بودم اول بر در او
عزيزان، بنگريد: آخر چه خوارم؟
فرو شد روز من بى مهر رويش
چو شب تيره شده است اين روزگارم
نه دلدارى که باشد مونس دل
نه غمخوارى که باشد غمگسارم
نمى دانم که دامان که گيرم؟
که تا از جيب محنت سر برآرم
عراقي، دامن غم گير و خوش باش
که هم با تو درين تيمار يارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید