شماره ١٨٦: بر در يار من سحر مست و خراب مى روم

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر در يار من سحر مست و خراب مى روم
جام طرب کشيده ام، زآن به شتاب مى روم
ساغرى از مى لبش دوش سؤال کرده ام
وقت سحر به کوى او بهر جواب مى روم
از مى ناب جزع او گرچه خراب گشته ام
تا دهد از کرشمه ام باز شراب، مى روم
بر سر خوان درد او درد بسى کشيده ام
تا کشم از دو لعل او باده ناب مى روم
جذبه حسن دلکشش مى کشدم به سوى خود
از پى آن کشش دگر، همچو ذباب مى روم
برقع تن ز شوق او پيش رخش گشادمى
ليک ز شرم روى او بسته نقاب مى روم
در سر باده مى کنم هستى خويش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب مى روم
شحنه عشق هر شبى بر کندم ز خواب خوش
در هوس خيال او باز به خواب مى روم
شايد اگر هواى او مى کشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب مى روم
بيخود اگر ز صومعه بر در ميکده روم
گر تو خطا گمان برى راه صواب مى روم
نيست مرا ز خود خبر، بيش ازين که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب مى روم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید