شماره ١٩١: گر چه ز جهان جوى نداريم

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه ز جهان جوى نداريم
هم سر به جهان فرو نياريم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبه اى شماريم
خود با دو جهان چکار ما را؟
ما شيفته يکى نگاريم
کى صيد جهان شويم؟ چون ما
در بند کمند زلف ياريم
در دل همه مهر او نويسيم
بر جان همه عشق او نگاريم
اين خود همه هست، بر در او
از خاک بتر هزار باريم
ما خود خجليم از رخ يار
با آنکه ز عشق زار زاريم
از کرده خود سياه روييم
وز گفته خويش شرمساريم
رويش به کدام چشم بينيم؟
وصلش به چه روى چشم داريم؟
ما در خور او نه ايم، ليکن
با اين همه هم اميدواريم
اى دوست، گناه ما همين است
کز ديده و جانت دوست داريم
باري، به نظاره اى برون آى
بنگر که: چگونه جان سپاريم
بر بوى نظاره جمالت
ديرى است که ما در انتظاريم
يک ره بنگر سوى عراقى
بنگر که: چگونه جان سپاريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید