شماره ٢١٠: در کف جور تو افتادم، تو دان

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
الغياث، اى دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بيدادم، تو دان
بر اميد آنکه بينم روى تو
لب ببستم، ديده بگشادم، تو دان
دل، که از ديدار تو محروم ماند
بر در لطفت فرستادم، تو دان
سالها جستم، نديدم روى تو
از طلب اکنون به استادم، تو دان
چون نيم نوميد ز اميد بهى
بر در اميدت افتادم، تو دان
گر کسى حالم نداند، گو: مدان
از همه عالم چو آزادم، تو دان
مى گدازد تابش هجرت مرا
بر يخ است اى دوست، بنيادم، تو دان
گر ز نام من همى ننگ آيدت
خود مبر نامم، که من بادم، تو دان
ور همى دانى که شادم ز اندهت
هم به اندوهى بکن شادم، تو دان
چند نالم، چون عراقي، در غمت؟
روز و شب در سوز و فريادم، تو دان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید