شماره ٢٥١: چه کرده ام که دلم از فراق خون کردي؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردي؟
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردي؟
چرا ز غم دل پر حسرتم بيآزردي؟
چه شد که جان حزينم ز غصه خون کردي؟
نخست ار چه به صد زاريم درون خواندى
به آخر از چه به صد خواريم برون کردي؟
همه حديث وفا و وصال مى گفتى
چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردى
ز اشتياق تو جانم به لب رسيد، بيا
نظر به حال دلم کن، ببين که: چون کردي؟
لواى عشق برافراختى چنان در دل
که در زمان، علم صبر سرنگون کردى
کنون که با تو شدم راست چون الف يکتا
ز بار محنت، پشتم دو تا چو نون کردى
نگفته بودي، بيداد کم کنم روزي؟
چو کم نکردى بارى چرا فزون کردي؟
هزار بار بگفتى نکو کنم کارت
نکو نکردى و از بد بتر کنون کردى
به دشمنى نکند هيچ کس به جان کسى
که تو به دوستى آن با من زبون کردى
بسوختى دل و جانم، گداختى جگرم
به آتش غمت از بسکه آزمون کردى
کجا به درگه وصل تو ره توانم يافت؟
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردى
سياهروى دو عالم شدم، که در خم فقر
گليم بخت عراقى سياه گون کردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید