شماره ٢٧١: آن جام طرب فزاى ساقى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن جام طرب فزاى ساقى
بنمود مرا لقاى ساقى
در حال چو جام سجده بر دم
پيش رخ جان فزاى ساقى
ننهاده هنوز چون پياله
لب بر لب دلگشاى ساقى
ترسم که کند خرابيى باز
چشم خوش دلرباى ساقى
پيوسته چو جام در دل آتش
در سر هوس و هواى ساقى
با چشم پر آب چون قنينه
جان مى دهم از براى ساقى
باشد چو پياله غرقه در خون
چشمى که شد آشناى ساقى
عمرى است که مى زنم در دل
يعنى که در سراى ساقى
باشد که رسد به گوش جانم
از ميکده مرحباى ساقى
آيينه سينه زنگ غم خورد
کو صيقل غم زداى ساقي؟
تا بستاند مرا ز من باز
اين است خود اقتضاى ساقى
باشد که شود دل عراقى
چون جام جهان نماى ساقى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید