شماره ٤٢: ذره تا خورشيد امکان جمله حيرت زاده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ذره تا خورشيد امکان جمله حيرت زاده اند
جز بديدار تو چشم هيچکس نگشاده اند
خلق آنسوى فلک پر ميزند اما هنوز
چون نفس از خلوت دل پا برون ننهاده اند
يکدل اينجا فارغ از تشويش نتوان يافتن
اين منازل يکسر از آشفتگيها جاده اند
چون حباب آزاد طبعان هم درين درياى وهم
در ته بارى که بر دل نيست دوشى داده اند
جلوه او عالمى را خودپرست وهم کرد
حسن پرکار است و اين آئينها پر ساده اند
شمع سان داغ و گداز و اشک و آه و سوختن
هم بپايت تازپا ننشسته ئى استاده اند
اين طربهائى که احرام اميدش بسته ئى
چون طلسم رنگ گل يکسر شکست آماده اند
مطلب عشاق نافهميده روشن ميشود
در پر عنقاست مکتوبى که نفرستاده اند
راز مستان کيست تا پوشد که اين حق مشربان
خون منصورى دوبالا جوش چندين باده اند
پرسش احوال ما وقف خرام ناز تست
عاجزان چون سايه هر جا پا نهى افتاده اند
بى سياهى نيست (بيدل) صورت ايجاد خط
يکقلم معنى طرازان تيره بختى زاده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید