شماره ٦٦: روزيکه عشق رنگ جهان نقش بسته بود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
روزيکه عشق رنگ جهان نقش بسته بود
تقدير نوک خامه صنعت شکسته بود
عيش و غميکه نوبر باغ تجدد است
چندين هزار مرتبه ازياد جسته بود
خاک تلاش کرد بسر خلق بى تميز
ورنه غبار وادرى مطلب نشته بود
اين اجتماع وهم بهار دگر نداشت
رنگ پريده گل تحقيق دسته بود
ربط کلام خلق نشد کوک اتفاق
تاريکه داشت ساز تعين گسسته بود
عمريست پاس وضع قناعت وبال ماست
وارستگى هم از غم دينا نرسته بود
کس جان بدر نبرد زآفات ما و من
سرها فگنده دم تيغ دودسته بود
ديديم عرض قافله اعتبارها
جمعيتى که داشت همين بار بسته بود
(بيدل) نه رنگ بود و نه بوئى درين چمن
رسوائيى بجهره عبرت نشته بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید