شماره ٨٣: زدنيا چه گيرد اگر مرد گيرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زدنيا چه گيرد اگر مرد گيرد
مگر دامن همت فرد گيرد
خجل ميروم از زيانگاه هستى
عدم تا چه از من ره آورد گيرد
عرق دارد آئينه از شرم رنگم
بگو تا گلاب از گل زرد گيرد
تن آسان اقبال بخت سياهم
حيا بايدم سايه پرورد گيرد
عبث لطمه فرساى موت و حياتم
فلک تا کيم مهره نرد گيرد
شب قانعان از سحر مى هراسد
مبادا سواد وفا گرد گيرد
بخاکم فرو برد امداد گردون
کم از پاست دستى که نامرد گيرد
زبس ياس درهم شکست است رنگم
گر آئينه گيرم دلم درد گيرد
ازين باغ عبرت نجوشيد (بيدل)
دماغى که بوى دل سرد گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید