شماره ٩٦: زهر مو دام بر دوشم گرفتار اينچنين بايد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زهر مو دام بر دوشم گرفتار اينچنين بايد
زخاطرها فراموشم سبکبار اينچنين بايد
بسر خاک تمنا در نظرها کرد حيرانى
بناى عجز ما را سقف و ديوار اينچنين بايد
از آغوش مژه سر بر نزد سعى نگاه من
نيستان ادب را ناله زار اينچنين بايد
من و در خاک غلطيدن تو و حالم نپرسيدن
بعاشق آنچنان زيبد بدلدار اينچنين بايد
نگه خواندم مژه نم ريخت دل گفتم نفس خون شد
بدرس ياس مطلب عجز تکرار اينچنين بايد
بساز غنچه نتوان بست آهنگ پريشانى
چه شد بلبل که گويم وضع منقار اينچنين بايد
جنون ها خنده ريزد بر سر و برگ شعور ما
اگر دل پرده بردارد که هشيار اينچنين بايد
زپاننشست آتش تا نشد خاکستر اجزايش
بسعى نيستى هم غيرت کار اينچنين بايد
زهموارى نگردد سايه بار خاطر گردى
براه خاکسارى طرز رفتار اينچنين بايد
محبت چهره نگشود از حجاب غفلت امکان
که صاحبدل کم است اينجا و بسيار اينچنين بايد
هوا هر جا برانگيزد غبار از خاک مهجوران
همين آواز مى آيد که ناچار اينچنين بايد
نفس هر دم زقصر عمر خشتى ميکند (بيدل)
پى تعمير اين ويرانه معمار اينچنين بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید