شماره ١٠٢: ساز امکان از شکست آواز پيدا ميکند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ساز امکان از شکست آواز پيدا ميکند
بال بر هم ميخورد پرواز پيدا ميکند
مى نهد پيش از سخن گردن به تيغ انفعال
چون قلم هر کس که شرح راز پيدا ميکند
پاس ناموى حيا هم نيست آسان داشتن
چون جبين برنم زند غماز پيدا ميکند
نور عبرت نيست دل را بيغبار حادثات
از شکست اين آينه پراداز پيدا ميکند
چون خط پرکار بر انجام ميسوزد نفس
تا کسى سر رشته آغاز پيدا ميکند
همچو شمع افسانه دعوى مسلسل کرده ئى
اين زبان آخر دهان گاز پيدا ميکند
چون نگه هر چند در مژگان زدن گم ميشويم
حسرت ديدار ما را باز پيدا ميکند
تا بود ممکن حديث پنبه بايد گوش کرد
نغمه ها اين محفل بى ساز پيدا ميکند
نفس کافر را مسلمان کن کمال اينست و بس
سحر چون باطل شود اعجاز پيدا ميکند
حسن بى ايجاد عشقى نيست در اقليم ناز
گل چو موج رنگ زد گلباز پيدا ميکند
عجز چون موصول بزم کبريا شد عجز نيست
گر نياز آنجا رساندى ناز پيدا مى کند
پازجوش آبله (بيدل) مقيم دامنست
هر که سامان کرد عجز اعزاز پيدا ميکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید