شماره ١١٧: سيه مستى بدور ساغرت بيتاب ميگردد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
سيه مستى بدور ساغرت بيتاب ميگردد
بعرض سرمه گرد چشم مستت خواب ميگردد
کمين عشرتى دارد دل اما ساز اشکى کو
درين گلشن چو شبنم گل کند مهتاب ميگردد
ضعيفى مايه شوق سجودم در بغل دارد
شکست رنگ تابى پرده شد محراب ميگردد
شد از ترک تماشا خار را هم بستر مخمل
بچشم بسته مژگان دستگاه خواب ميگردد
گل نازد گرمى خندد از کيفيت عجزم
شکست رنگ من در طره اوتاب ميگردد
زدل خواهى نوائى واکشى مگذار بى ياسش
همان سعى شکست اين ساز را مضراب ميگردد
مکن دلرا عبث خجلت گداز خودفروشيها
که اين گوهر بعرض شوخى خود آب ميگردد
اميد عافيت از هر چه دارى نذر آفت کن
زآتش مزرع بيحاصلان سيراب ميگردد
زشرم زندگى چندان عرق ريز است اجزايم
که گر رنگى بگردش آورم گرداب ميگردد
فلک مى پرورد در هر دماغى شور سودائى
جهانى را سر بيمغز ازين دولاب ميگردد
در عزم شکست خويش زن گر جرأتى دارى
درين ره هر قدر گستاخى است آداب ميگردد
بهر جرأت حريف تهمت قاتل نيم (بيدل)
بکويش ميبرم خونى که آنجا آب ميگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید