شماره ١٣٤: شمعها زين انجمن بى صرفه تازان رفته اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شمعها زين انجمن بى صرفه تازان رفته اند
هر طرف سر بر هوا سوى گريبان رفته اند
آشنائى با قماش بوى پيراهن کراست
کاروانها با نگاه پير کنعان رفته اند
حسن يکتائى تو از وحشى نکاهان دم مزن
از سواد غيرت ليلى غزالان رفته اند
خاک صحراى محبت نرگستان نقش پاست
مفت چشم ما کزين ره خوش نگاهان رفته اند
پاى رفتار نفس جز دست بر هم سوده نيست
رفته ها يکسر ازين وادى پشيمان رفته اند
صبح محشر کى دمد تا چشم عبرت واکنيم
خوابناکان در خم ديوار مژگان رفته اند
آبله شايد بداد هرزه جولانى رسد
تا گهر اين موجها افتان و خيزان رفته اند
کيست با پيکان دلدوز قضا گردد طرف
چون کمان در خانه مغروران بميدان رفته اند
بزم امکان يکسحر پروانه فرصت نداشت
شمعها در داغ خوابيدند و ياران رفته اند
کس ازين حرمان سرا با ساز جمعيت نرفت
چون سخن تا رفته اند از لب پريشان رفته اند
حرص را گفتم به پيرى قطع کن تار اميد
گفت دندانها پى آوردن نان رفته اند
خامه مژگان تر (بيدل) نکرد ايجاد خلق
رنگها از کلک نقاش اشک ريزان رفته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید