شماره ١٩٥: فطرت آخر بر معاد از سعى اکمل ميزند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
فطرت آخر بر معاد از سعى اکمل ميزند
رشته چون تاببده شد خود را بمغزل ميزند
نشه تحقيق در صهباى اين ميخانه نيست
مست و مخورش قدح از چشم احول ميزند
خواب خود منعم مکن تلخ از حديث بوريا
اين نيستان آتشى دارد به مخمل ميزند
اى بسا شيخى که ارشادش دليل گمرهيست
غول اکثر راه خلق از شمع و مشعل ميزند
طينت ظالم همان آماده ظلم است و بس
نشتر از رگ گر شود فارغ بدنبل ميزند
چاره در تدبير ما بيچارگان خون ميخورد
پيشتر از دردسر سودن بصندل ميزند
درد دل پيدا کنيد از ننگ عصيان وارهيد
با نمک چون جوش زد مى جام در خل ميزند
بر مآل کار تا چشم کرا روشن کنند
شمع در هر انجمن آئنيه صيقل ميزند
بسکه جوش حرص برد از خلق آثار تميز
امتحان طاس ناخن بر سر کل ميزند
ترک دعوى کن که در اقليم گير و دار فقر
کوس قدرت پاى لنگ و پنجه شل ميزند
جاه دنيا را پيام پشت پا بايد رساند
همتت پست است (بيدل) کى برين تل ميزند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید