شماره ٢٠٢: قماش رنگ زبس بيحجاب مى بافند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
قماش رنگ زبس بيحجاب مى بافند
بروى گل زدريدن نقاب مى بافند
مباش منکر اسرار سينه چاکى ما
بکارگاه سحر آفتاب مى بافند
ززخم تيغ حوادث توان شدن ايمن
بجوشنى که زموج شراب مى بافند
بيک نفس سر بيمغز مى خورد بر سنگ
جدا زپشم کلاه حباب مى بافند
درين چمن که هوا داغ شبنم آرائيست
تسلى ئى بهزار اضطراب مى بافند
تو خواه مرگ شمر خواه زندگى انديش
همين بطبع کتان ماهتاب مى بافند
کراست ناب رسائى بحث فرصت عمر
گسسته است نفس تا جواب مى بافند
توان شناخت زباريک ريشى انفاس
که در قلمرو هستى چه باب مى بافند
کباب شد عدم ما زتهمت هستى
بر آتشيکه نداريم آب مى بافند
زگفتگو بغبار نظر متن (بيدل)
که بهر چشم زافسانه خواب مى بافند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید