شماره ٢٠٦: کام جويان اندکى بر مطلب استغنا زنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
کام جويان اندکى بر مطلب استغنا زنيد
يک تغافل بر خيال پوچ پشت پا زنيد
غنچه دارد لذت سربسته عيش بهار
لب اگر آيد بهم بوسى بران لبها زنيد
سيلى امواج وقف خانه بر دوش حباب
لنگرى چون موج گوهر در دل دريا زنيد
شمع ميگويد که اى دربند خواب افسردگان
شعله هم آبست گر بر روى غفلت وازنيد
ذوق حال از نام استقبال باطل ميشود
نيست امروز آنقدر فرصت که بر فردا زنيد
گر برون تازيد از آرايش نام و نشان
تخت آزادى بدوش همت عنقا زنيد
رنگ گل را ترجمان گر غنچه باشد خوش اداست
خنده ها چون باده بايد از لب مينا زنيد
کلفت خميازه از درد شکستن بدتر است
تابکى حسرت کشد سنگى بجام ما زنيد
زان پرى جز بى نشانى برنميدارد نقاب
تا ابد گر شيشه تحقيق بر خارا زنيد
عمرها شد ناز فطرت سرنگون خجلت است
دامن گردى که داريد اندکى بالا زنيد
(بيدل) از ساز نفس اين نغمه مى آيد بگوش
کاى اسيران خانه زندان است بر صحرا زنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید