شماره ٢٥١: لاله و گل چشمک رمز خزان فهميده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
لاله و گل چشمک رمز خزان فهميده اند
زعفرانى هست کاينها بر وفا خنديده اند
زين گلستانم بگوش آواز دردى ميرسد
رنگ و بوى نيست اينجا بلبلان ناليده اند
بر غرور فرصت ما تا کجا خندد ثباب
آسياها نيز اينجا رنگ گردانيده اند
سرنگونى با همه نشو و نما از ما نرفت
ناتوانان همچو مو پر منفعل باليده اند
به که غلطانى نخواند بر گهر افسون ناز
موجها بيتاب بودند ايندم آراميده اند
خواه بر گردون سحر شو خواه در دريا حباب
در ترازوى نفس جز باد کم سنجيده اند
منکر وضع ندامت غافل است از ساز عيش
دستها اينجا دو برگ گل بهم سائيده اند
نيست تدبير وداع دردسر کار کمى
بى تميزان عقل کامل را جنون ناميده اند
کل شوى تا دور کردون محرم عدلت کند
جزوها يکسر خط پرکار را کج ديده اند
از ادب تا ياد آن نرگس نچيند انفعال
خانه بيمار را دارالشفا ناميده اند
حيرتى را مغتنم گيريد و عشرتها کنيد
محرمان از صد بهار رنگ يک گل چيده اند
پيش هر نقش قدم ما را سجودى بردنست
کاين بخاک افتادگان پاى کسى بوسيده اند
بى ادب (بيدل) بخاک نرگسستان نگذرى
شرم ناکان با هم انجا يکمژه خوابيده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید