شماره ٢٨٤: مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
سر بريده زتيغش جدا خبر دارد
چه آرزو که بناکامى از جهان نگذشت
زياس پرس کزين ماجرا خبر دارد
نگار دست بتان بى لباس ماتم نيست
مگر زخون شهيدان حنا خبر دارد
فضولى من و تو در جهان يکتائى
دليل بى خبريهاست تا خبر دارد
درين هوس کده گر ذوق گردن افرازيست
سرى برار که از پيش پا خبر دارد
تميز خشک وتر آثار بى نيازى نيست
گداست آنکه زبخل و سخا خبر دارد
پيام عالم امواج مى برد بمحيط
طپيدنى که زپهلوى ما خبر دارد
غرور و عجز طبيعى است چرخ تا دل خاک
نه دانه مجرم و نى آسيا خبر دارد
به پيش خويش بناليد و لاف عشق زنيد
گل از ترانه بلبل کجا خبر دارد
مباد در صف محشر عرق بجوش آيم
که از تباهى کارم حيا خبر دارد
ازين فسانه که بى او نمرده ام (بيدل)
قيامت است گر آن دلربا خبر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید