شماره ٩٨: عمريست در نظرها اشک عرق نقابيم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمريست در نظرها اشک عرق نقابيم
از شرم خودنمائى خون دليم و آبيم
جوشيده ايم از دل با صد خيال باطل
دو دهمين سپنديم اشک همين کبابيم
خلقى زما نمودار ما پيش خود شب تار
خفاش نور خويشم هر چند آفتابيم
مستان اين خرابات هنگامه جنون اند
از ظرف ما مپرسيد درياکش سرابيم
دانش خيالى ظرفست فطرت بوهم صرفست
از آگهى چه حرفست هذيان سراى خوابيم
سامان پرزدنها در آشيان عنقاست
يکسر شرار سنگيم کاش اندکى بتابيم
افسانها نهفته است در دل ولى چه حاصل
ميخواند آنکه داند ما يکقلم کتابيم
هر گام بايد اينجا بر عالمى قدم زد
چون ناله هاى زنجير يکپا و صد رکابيم
در مرکز سويداست خطش همان معماست
از نقطه کس چه خواند جز اين که انتخابيم
کاش آبروى هستى با مهلتى شود جمع
زين فرصت عرقناک دردسر حبابيم
از خلق تا قيامت جز حق نمى تراود
با ما نفس مسوزيد يکحرف بيجوابيم
بيدانشى چه مقدار نامحرم قبول است
(بيدل) دعا نداريم چندانکه مستجابيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید