شماره ١٢٦: کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم
بشکنيد اين سازها تا چيزى از دل بشنوم
غافل از معنى نيم ليک از عبارت چاره نيست
هر چه ليلى گويدم بايد زمحمل بشنوم
تا بفهم آيد معانى رنگ ميبازد شعور
گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم
چون غرور عافيت هيچ آفتى موجود نيست
کاش شور اين محيط از گرد ساحل بشنوم
احتياج و شرم با هم ميگدازد سنگ را
آه اگر حرف لب خاموش سايل بشنوم
دوستان خون بحل هم ازديت نوميد نيست
واگذار بدم دمى تا نام قاتل بشنوم
اى طپيدن بعد مرگم آنقدر همت گمار
کز غبار خود صداى بال بسمل بشنوم
از حضور دل نفس غافل نميخواهد مرا
جاده گوشم ميکشد کاو از منزل بشنوم
شور امکان بى تغافل قابل تفهيم نيست
گوش من زين پنبه محرومست مشکل بشنوم
خامشى مضمون نوائى چند داغم کرده است
از زبان شمع تا کى شور محفل بشنوم
بسکه دارد فطرتم ننگ از تميز علم و فن
آب ميگردم همه گر شعر (بيدل) بشنوم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید