شماره ١٣٢: کند هر جا عرق زانماه تابان گلفشان انجم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
کند هر جا عرق زانماه تابان گلفشان انجم
شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم
جبين و عارضش از دور ديدم در عرق گفتم
که اين ماهست و آنخورشيد تابانست و آن انجم
تو بر خاک درش يکنقش پا کسب سعادت کن
باظهار اثر گو داغ شو بر آسمان انجم
در آنوادى که ياد اوست شمع راه اميدم
توان خرمن نمودن از غبار کاروان انجم
عرق جوشست حسن اى شوق چشم حيرتى واکن
قدح بايد گرفت آندم که آمد در ميان انجم
بهر جا شکوه ئى گل کرده است از بخت ناسازم
زخجلت چون شرر در سنگ ميباشد نهان انجم
بغير از سوختن تخمى ندارد مزرع امکان
باين حاصل مگر در خاگ کارد آسمان انجم
شرارى چند سامان کن اگر در خود زدى آتش
نمى تابد بکام بينوايان رايگان انجم
چراغ اين شبستان قابل پرتو نميباشد
نتابد کرم شب تابى مگر در آشيان انجم
تو از غفلت بصد اميد سودا کرده ئى ورنه
بيغير از چشمک خشکى ندارد در دکان انجم
درين حسرت که مهر طلعتش کى پرده برگيرد
چو (بيدل) ميطپد هر شب بچشم خون فشان انجم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید