شماره ١٤١: محو دلم مپرس زتحقيق عنصرم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
محو دلم مپرس زتحقيق عنصرم
آئينه خنده ايست زباغ تحيرم
آن ناله ام که با همه پرواز نارسا
تا دل توان رسيد زنقب تأثرم
پستى درين محيط گهر کرد قطره را
کسب فروتنى است عروج تفاخرم
دانش زپيگرم عرق انفعال ريخت
گل کرد از گداز خجالت تحيرم
زين گلشنم چه برگ نشاط و چه ساز عيش
خون مى شود چو گل دم آبى که ميخورم
جرأت بناتوانى من ناز ميکند
رنگى شکسته ام چقدرها بهادرم
گرد هزار جاده بمنزل شکسته است
چون موج گوهر آبله پاى تحيرم
شمع خموشم از سر زانوى من مپرس
آئينه زنگ بست بجيب تفکرم
درد دلم گداز غمم داغ حيرتم
فرياد از خيالم و آه از تصورم
نقدى دگر نمى شمرد کيسه حباب
(بيدل) من از تهى شدن خويشتن پرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید