شماره ٢٩٦: خار خارکيست در طبع الم تخمير من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خار خارکيست در طبع الم تخمير من
چون خراش سينه ناخن ميکشد تصوير من
بسکه بى رويت شگفتن فتنه از تخمير من
نيست ممکن گر کشند از رنگ گل تصوير من
از عدم افسانه عبرت بگوشم خوانده اند
در فراموشى است يکخواب جهان تعبير من
بر که بندم تهمت قاتل که تا صبح جزا
خونم از افسردگى کم نيست دامنگير من
شور ليلى در شبستان سويدايم نشاند
دوده گيريد از چراغ خانه زنجير من
يارب آنروزى که گيرد شش جهت گرد شکست
بر غبار خاطر کس نفگنى تعمير من
از خودم آخر سراغ مدعا گل کردنى است
ميدود چون مو سحر بر آستين شبگير من
انفعال بيوفائى بر محبت آفتست
دام مينالد چو زنجير از رم نخچير من
چون سحر تا دست بازم گرد جرأت ريخته است
پر تنک کرده است نوميدى دم شمشير من
آب ميگردم چو شمع اما سياهى زير پاست
خاک گرديدن مگر شويد خط تقصير من
عمرها شد دل بقيد وهم و ظن خون ميخورد
رحم کن اى ياس بر مجنون بى زنجير من
از نشان مدعا چون شمع دور افتاده ام
تا سحرهر شب همين پر ميگشايد تير من
عمر رفت و همچنان سطر نفس بى مسطر است
تا کجا لغزيده باشد خامه تقدير من
(بيدل) از طور کلامم بى تأمل نگذرى
سکته خيز افتاده چون موج گهر تقرير من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید