وله فى فضيلة الصبح

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
چشم صاحب دولتان بيدار باشد صبحدم
عاشقان را نالهاى زار باشد صبحدم
آن جماعت را که در سينه ز شوق آتش بود
کارگاه سوز دل بر کار باشد صبحدم
صبحدم بايد شدن در کوى او، کز شاخ وصل
هر گلى کت بشکفد بى خار باشد صبحدم
کوى او بى زحمت ناجنس باشد صبح گاه
راه او بى زحمت اغيار باشد صبحدم
پرده بردار سعادت وقت صبح از روى و اين
آن تواند ديد کو بيدار باشد صبحدم
مرده دل در خواب نوشينست و دولت در گذار
شادمان آندل که دولتيار باشد صبحدم
طالبان پرتو خورشيد روى دوست را
چشم بر در، روى بر ديوار باشد صبحدم
زنده داران شب اميد را بر در گهش
ديدها درياى گوهربار باشد صبحدم
روز اگر با عمرو و با زيدست رازى خلق را
راز دل با خالق جبار باشد صبحدم
زنده داران شب اميد را بر درگهش
ديدها درياى گوهر بار باشد صبحدم
از در رحمت به دست آويزى «هل من سائل »؟
سايلان را کوى حضرت بار باشد صبحدم
گر تو مى خواهى که بگشايد در احسان او
بر در او رفتنت ناچار باشد صبحدم
گرچه کميابى کسى در صبحدم ناخفته، ليک
حاضرى زانخفتگان بيدار باشد صبحدم
تير آه دردمندان در کمينگاه دعا
از کمان سينه ها طيار باشد صبحدم
هر شبت ميگويم اين و عقل ميگويد: بلى
پند گيرد خواجه، گر هشيار باشد صبحدم
آنکه در خوردن بود روز دراز او به سر
خفته بگذارش، که بس بيمار باشد صبحدم
در شب شهوت گر از گل بستر و بالين کنى
آنچنان بالين و بستر مار باشد صبحدم
دست با هر کس که دادى در ميان همچون کمر
باز بايد کرد، کان زنار باشد صبحدم
چرخ با صد ديده مى بيند ترا جايى چنين
آدمى را خود ز خفتن عار باشد صبحدم
اوحدي، گر زان شب بيچارگى خوفيت هست
چاره کار تو استغفار باشد صبحدم
قصه بيدار شو، با خفته اى مردانه گو
کين سخن با کاهلان دشوار باشد صبحدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید