شماره ١٢٠: به تنگ آمد دلم ، يک خنجر کارى طمع دارد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به تنگ آمد دلم ، يک خنجر کارى طمع دارد
از آن مژگان قتال اينقدر يارى طمع دارد
نهادست از نکويانش بسى غمهاى ناخورده
ازين خونخوار مردم هر که غمخوارى طمع دارد
سحر گل خنده مى زد بر شکايت گوييى بلبل
که اين نادان مگر کز ما وفادارى طمع دارد
گناه گل فروشان چيست گو بلبل بنال از خود
که يکجا بودن از ياران بازارى طمع دارد
هواى باده ، ساقى ساده، صاف عشرت آماده
کسى مست است وحشى کز تو هشيارى طمع دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید