جانان نظرى کو ز وفا داشت ندارد
لطفى که از اين پيش به ما داشت ندارد
رحمى که به اين غمزده اش بود نماندست
لطفى که به اين بى سرو پا داشت ندارد
آن پادشه حسن ندانم چه خطا ديد
کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد
گر يار خبردار شود از غم عاشق
جورى که به اين قوم روا داشت ندارد
وحشى اگر از ديده رود خون عجبى نيست
کان گوشه چشمى که به ما داشت ندارد