شماره ٢٠٩: جنونى داشتم زين پيش بازم آن جنون آمد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جنونى داشتم زين پيش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
که دارد باطل السحرى که بر بازوى جان بندم
که جادوى قديمى بر سر سحر و فسون آمد
ندانم چون شود انجام مجلس کان حريف افکن
ميى افکند در ساغر کزان مى بوى خون آمد
سپر انداختيم اينست اگر چين خم ابرو
که زور اين کمان از بازوى طاقت فزون آمد
مرا خوانى و من دورى کنم با يک جهان رغبت
چنين باشد بلى آن کس که بختش واژگون آمد
مگو وحشى چگونه آمدت اين مهر در سينه
همى دانم که خوب آمد نمى دانم که چون آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید