شماره ٢٣٩: تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
ديده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش
در نگاهى کان به هر ماهى کنى آنهم ز دور
سهل باشد گو عنايت گونه منظور باش
يک نگاه لطف از چشم تو ما را مى رسد
گو کسى کاين نيز نتواند که بيند کور باشد
بزم بدمستان عشق است اين به حکمت باده نوش
ساقى مجلس شود هم مست و هم مخمور باش
لطف با اغيار و کين با ما تفاوت از کجاست
با همه هر نوع مى باشى به يک دستور باش
سيل بى لطفى همين سر در بناى ما مده
خانه ما يا همه ويرانه يا معمور باش
کار ما و کار وحشى پيش تيغت چون يکيست
گو دلت بى رحم و بازوى ستم پر زور باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید