شماره ٣١٤: آورده اقبالم دگر تا سجده اين در کنم

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آورده اقبالم دگر تا سجده اين در کنم
شکرانه هر سجده اى سد سجده ديگر کنم
کردم سراپا خويش را چشم از پى طى رهت
کز بهر سجده بر درت خود را تمامى سرکنم
گوگرد احمر کى کند کار غبار راه تو
اين کيمياگر باشدم خاک سيه را زر کنم
تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانى بايدت
من از دعاى نيم شب گردون پر از لشکر کنم
خصمت که هست اندر قفس بگذار با آه منش
کو را اگرياقوت شد زين شعله خاکستر کنم
گر توتيايى افکنى در ديده ام از راه خود
از رشک چشم خود نمک در ديده اخترکنم
بر اوج تختت کاندر او سيمرغ شهپر گم کند
من پشه و از پشه کم کى عرض بال و پرکنم
وحشى چه پيش آرد که آن ايثار راهت را سزد
از مخزن فيضت مگر دامن پر از گوهر کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید