شماره ٣٣٢: شد صرف عمرم در وفا بيداد جانان همچنان

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شد صرف عمرم در وفا بيداد جانان همچنان
جان باختم در دوستى او دشمن جان همچنان
هر کس که آمد غير ما در بزم وصلش يافت جا
ما بر سر راه فنا با خاک يکسان همچنان
عمريست کز پيش نظر بگذشت آن بيدادگر
ما بر سر آن رهگذر افتاده حيران همچنان
حالم مپرس اى همنشين بى طره آن نازنين
آشفته بودم پيش ازين هستم پريشان همچنان
وحشى بسى شب تا سحر بودم پريشان، ديده تر
باقى ست آن سوز جگر وان چشم گريان همچنان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید