سر آغاز

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اگر هوشمندى به معنى گراى
كه معنى بماند ز صورت بجاى
كه را دانش وجود و تقوى نبود
به صورت درش هيچ معنى نبود
كسى خسبد آسوده در زير گل
كه خسبند از او مردم آسوده دل
غم خويش در زندگى خور كه خويش
به مرده نپردازد از حرص خويش
زر و نعمت اكنون بده كان تست
كه بعد از تو بيرون ز فرمان تست
نخواهى كه باشى پراگنده دل
پراگندگان را ز خاطر مهل
پريشان كن امروز گنجينه چست
كه فردا كليدش نه در دست تست
تو با خود ببر توشه خويشتن
كه شفقت نيايد ز فرزند و زن
كسى گوى دولت ز دنيا برد
كه با خود نصيبى به عقبى برد
به غمخوارگى چون سرانگشت من
نخارد كس اندر جهان پشت من
مكن، بر كف دست نه هرچه هست
كه فردا به دندان برى پشت دست
به پوشيدن ستر درويش كوش
كه ستر خدايت بود پرده پوش
مگردان غريب از درت بى نصيب
مبادا كه گردى به درها غريب
بزرگى رساند به محتاج خير
كه ترسد كه محتاج گردد به غير
به حال دل خستگان در نگر
كه روزى دلى خسته باشى مگر
درون فروماندگان شاد كن
ز روز فروماندگى ياد كن
نه خواهنده‌اى بر در ديگران
به شكرانه خواهنده از در مران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید