حكايت حاتم طائى

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ز بنگاه حاتم يكى پيرمرد
طلب ده درم سنگ فانيد كرد
ز راوى چنان ياد دارم خبر
كه پيشش فرستاد تنگى شكر
زن از خيمه گفت اين چه تدبير بود؟
همان ده درم حاجت پير بود
شنيد اين سخن نامبردار طى
بخنديد و گفت اى دلارام حى
گر او در خور حاجت خويش خواست
جوانمردى آل حاتم كجاست؟
چو حاتم به آزاد مردى دگر
ز دوران گيتى نيايد مگر
ابوبكر سعد آن كه دست نوال
نهد همتش بر دهان سال
رعيت پناها دلت شاد باد
به سعيت مسلمانى آباد باد
سرافرازد اين خاك فرخنده بوم
ز عدلت بر اقليم يونان و روم
چو حاتم، اگر نيستى كام وى
نبردى كس اندر جهان نام طى
ثنا ماند از آن نامور در كتاب
تو را هم ثنا ماند و هم ثواب
كه حاتم بدان نام و آوازه خواست
تو را سعى و جهد از براى خداست
تكلف بر مرد درويش نيست
وصيت همين يك سخن بيش نيست
كه چندان كه جهدت بود خير كن
ز تو خير ماند ز سعدى سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید