حكايت در خاصيت پرده پوشى و سلامت خاموشى

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يكى پيش داود طائى نشست
كه ديدم فلان صوفى افتاده مست
قى آلوده دستار و پيراهنش
گروهى سگان حلقه پيرامنش
چو پير از جوان اين حكايت شنيد
به آزار از او روى در هم كشيد
زمانى برآشفت و گفت اى رفيق
بكار آيد امروز يار شفيق
برو زان مقام شنيعش بيار
كه در شرع نهى است و در خرقه عار
به پشتش درآور چو مردان كه مست
عنان سلامت ندارد به دست
نيوشنده شد زين سخن تنگدل
به فكرت فرو رفت چون خر به گل
نه زهره كه فرمان نگيرد به گوش
نه يارا كه مست اندر آرد به دوش
زمانى بپيچيد و درمان نديد
ره سركشيدن ز فرمان نديد
ميان بست و بى اختيارش به دوش
درآورد و شهرى بر او عام جوش
يكى طعنه مي‌زد كه درويش بين
زهى پارسايان پاكيزه دين!
يكى صوفيان بين كه مي‌خورده‌اند
مرقع به سيكى گرو كرده‌اند
اشارت كنان اين و آن را به دست
كه آن سرگران است و اين نيم مست
به گردن بر از جور دشمن حسام
به از شنعت شهر و جوش عوام
بلا ديد و روزى به محنت گذاشت
به ناكام بردش به جايى كه داشت
شب از فكرت و نامرادى نخفت
دگر روز پيرش به تعليم گفت
مريز آبروى برادر به كوى
كه دهرت نريزد به شهر آبروى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید