حكايت

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يكى را عسس دست بر بسته بود
همه شب پريشان و دلخسته بود
به گوش آمدش در شب تيره رنگ
كه شخصى همى نالد از دست تنگ
شنيد اين سخن دزد مغلول و گفت
ز بيچارگى چند نالي؟ بخفت
برو شكر يزدان كن اى تنگدست
كه دستت عسس تنگ بر هم نبست
مكن ناله از بينوايى بسى
چو بينى ز خود بينواتر كسى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید