اين قطعه را در واقعه حبس خويش گفته

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
بهشت صدرا تا دولت تو در دربست
بر آستان تو درهاى آسمان بگشاد
قريشى هدى از رايت تو کرد شرف
يمانى ظفر از تيغ تو گرفت نژاد
به بارگاه تو دامن کشان رسيد انصاف
ز درگه تو گريبان دريده شد بيداد
سپهر مهره بازوى بندگان تو گشت
از آن قبل ز قبول فنا شده است آزاد
سيه سپيد جهان گوئى از دوات تو خاست
که صورت شب و روز آمد آبنوس نهاد
به ياد حضرت تو يوسفان مصر سخن
مدام جام معانى کشند تا بغداد
ز بود بنده و نابود او چه برخيزد
کجا رضاى تو نبود، نبود و بود مباد
رضاى خاطر من چون توئى تواند جست
که آب و دانه سيمرغ جم تواند داد
خدايگان سپهر آستان نکو داند
که در جهان سخن بنده بى نظير افتاد
در آن مبين که ز پشت دروگرى زاده است
کجا خليل پيمبر که از دروگر زاد
ز بنده بوى برند آن و اين در اين صنعت
اگرچه موى برند اين و آن در اين بنياد
در آن چه عيب که از سرب بشکند الماس
هنر در آن، که ز الماس بشکند پولاد
بدل من آمدم اندر جهان سنائى را
بدين دليل پدر نام من بديل نهاد
دهان دهر به گوهر چنان بياکندم
که ره نبود نفس را که گويدم فرياد
به باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن
ز خشک بيد هر افسرده اى چه ارى ياد
ز نخل، ميوه توان چيد چون بيازى دست
ز بيد کرم توان يافت چون بجنبد باد
اگر جهان من از غم کهن شده است رواست
جهان به مدح تو تازه کنم بقاى تو باد
دلى که مدح تو سازد شکسته به که درست
چو جاى گنج سگالى خراب به کاباد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید