شماره ١٩٤: ديدمش امروز و شب در دل کنون خواهد گذشت

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ديدمش امروز و شب در دل کنون خواهد گذشت
باز تا شب بر من بيچاره چون خواهد گذشت
گفتيم جان در ميان کن، زو ببر دل، چون برم
کو ميان جان شبى صد ره فزون خواهد گذشت
امشب، اى جان کهن، بيرون گذر بيگانه وار
کاشناى ديگرم در دل درون خواهد گذشت
آن عقوبت ها که در روز قيامت گفته اند
اندرين شبهاى غم بر من کنون خواهد گذشت
جام خود بارى به يک جرعه نگون کن بر سرم
کاش روزى چون همه عمرم نگون خواهد گذشت
جور مى کن تا به صد جان مى کشم کز آسمان
هر چه آيد بر سر خاک زبون خواهد گذشت
راز خون آلود خود، اى دل، مده دامن برون
کاين ورق خام است و حرف از وى برون خواهد گذشت
ديده دل را در بلا افگند و خواهى ديد فاش
در ميان ديده و دل موج خون خواهد گذشت
خسروا، گر عاشقى مى سوزد و لب مگشا، ازانک
دود اين روزن ز چرخ آبگون خواهد گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید