شماره ٢٠٤: دل ز انعامت، مها، با التفاتى قانع است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز انعامت، مها، با التفاتى قانع است
ديده در ماهى اگر بيند، رخت خوش طالع است
گر برفت از شوق رويت دل ز دستم، باک نيست
دل برفت و جان برفت و عقل و دين خوش قانع است
نقطه خالش به رخ منشور حسن است و نشانست
ملک لطف دلبرى را روى خوبش جامع است
جنت و دوزخ بهشت و مردگى عين حيات
بى تو جنت دوزخ است و زندگانى ضايع است
چون بنفشه خم گرفته قامتم در هجر تو
همچو نرگس چشم من باز است و اشکش دامع است
کاکل مشکين پريشان بر رخ چون مه فگن
تا بپندارند کابرى بر رخ مه واقع است
همچو ابر بى حيا سرگشته و برگشته باد
هر که خسرو را ز ماه روى خوبت مانع است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید