شماره ٢٤٤: خبرى ده به من، اى باد که جانان چونست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خبرى ده به من، اى باد که جانان چونست
آن گل تازه و آن غنچه خندان چونست
با که مى مى خورد آن ظالم و در خوردن مى
آن رخ پر خوى و آن زلف پريشان چونست
چشم بد خوش که هشيار نباشد، مست است
لب ميگونش که ديوانه بود، آن چونست
رخ و زلفش را مى دانم بارى که خوشند
دل ديوانه من پهلوى ايشان چونست
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
يا رب، آن يوسف گم گشته به زندان چونست
گل به رعنايى و نازست به مجلس، بارى
حال آن بلبل آشفته به بستان چونست
هم به جان و سر جانان که کم و بيش مگوى
گو همين يک سخن راست که جانان چونست
خشک سال است درين عهد وفا را، اى اشک
زان حوالى که تو مى آيي، باران چونست
پست شد خسرو مسکين به لگدکوب فراق
مور در خاک فرو رفت، سليمان چونست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید